من همه عمرم به بازیگری جور دیگری نگاه كردهام و خوشحالم كه گذر زمان خیلی چیزها را اثبات كرد؛ مثلا اینكه مردم چهره زیبا را دوست دارند ولی با بازیگری كه خوب بازی میكند هم به اندازه كافی ارتباط برقرار میكنند. نرگس اتفاق افتاد و بعد از آن هم سریال «تا صبح» كه نقش كوتاهی در آن داشتم و تفاوت چندانی با نقشم در نرگس نداشت. بعد از آن آقای جیرانی ریسكی كرد و چهره من را در تلویزیون كه یك زن همیشه مثبت بوده، شكست. جیرانی من را برحسب اتفاق برای نقش ساناز انتخاب كرد و نقش، با حضور من دوباره پرورانده شد. كاراكتری هم كه باید در قسمت 7 میمرد، حضورش تا قسمت 24 ادامه پیدا كرد. البته من در «داستان یك شهر» هم برای اولین بار در تلویزیون نقش یك زن معتاد را بازی كردم كه آن تجربه را هم خیلی دوست داشتم.
مثل اینكه حسابی در بازی كردن اولینها تخصص دارید!
بله، اگر بشود گفت! البته خودم به این نتیجه رسیده بودم كه میتوانم نقشی را كه رگههای منفی هم دارد، بازی كنم ولی كارگردانها به این اطمینان نرسیده بودند. این اتفاق در مرگ تدریجی یك رویا افتاد و خوشبختانه قابل باور بود و من بعد از 15 سال بازیگری در تلویزیون دیده شدم؛ الان فكر میكنم هم تماشاگران تلویزیون من را میشناسند و هم مدیران شبكهها. بعد هم كه پیشنهاد كاری مثل فاكتور 8 اتفاق افتاد؛ یك تیم خوب، كارگردانی خوب و چیزهای دیگر خوب. واقعیت این است كه فكر میكردم در سینما جایگاهی ندارم. برای همین هم دعوت آقای جیرانی برای فیلم «قصه پریا» برایم بسیار خوشایند بود.
تا قبل از مرگ تدریجی یك رویا همهاش نقش مثبت بازی میكردید، قرار گرفتن در قالب «ساناز»؛ شخصیت منفی داستان، برایتان سخت نبود؟
درست است كه نقش مثبت بازی میكردم ولی همیشه كارهایم متفاوت بودند؛ من از بازیگریام دفاع میكنم. ممكن است كه در كلیات، نقشها یكجور بوده اما در جزئیات خیلی تفاوت داشته. من نقش كلفت بازی كردهام با لهجه جنوبی، كلفت بازی كردهام با لهجه شمالی، طنز بازی كردهام همه اینها در كلیت مثبت ولی متفاوت بوده. برای همین هم بازی در نقش منفی و مثبت برایم فرق چندانی ندارد.
شما در تئاتر بازیگر شناختهشدهای بودید؛ چرا این شهرت باعث نشد قبل از نرگس فرصت این را پیدا كنید كه در تلویزیون، تواناییهایتان را نشان دهید؟
من جزو معدود بازیگران تئاتری بودم كه سالهای سال كار تصویر میكردم ولی سریالهایی كه كار میكردم، یا در درجه اول خوب دیده نشدند یا من نقش كوچك بازی كرده بودم و نقش كوچك خیلی كمتر به چشم میآید. این سوال را باید از كارگردانها و تهیهكنندههای تلویزیون پرسید چون من به عنوان یك بازیگر انتخابشونده هستم و همیشه سعی كردهام طبق آن چیزی كه برایم اتفاق افتاده، بهترینها را انتخاب كنم. من كاری را در كارنامه بازیگریام ندارم كه دوستش نداشته باشم.
ولی قبل از اینها، شما در سریال «حامی» نقش اول بودید اما اتفاقی كه باید میافتاد، نیفتاد.
خب، این اتفاق به موفقیت كلی سریال برمیگردد. نمیگویم موفقیت سریال نرگس یا فاكتور 8 به خاطر حضور من بوده اما به خاطر مجموعهای است كه دور هم جمع شدهاند. حالا این بحث كه آیا من در حد و اندازههای خودم در آن موفق هستم یا نه؟ قضاوت به عهده شما و تماشاچی است. ضمن اینكه در آن سالها كه من حامی، «با من بمان»، «خانه شماره 13» و... را بازی كردم، درصد مخاطبان سریالها پایینتر بود و شرایط تولیدی هم نسبت به الان خیلی فرق میكرد. تلویزیون امروز مسائل مختلف اجتماعی را با انتقاد نشان میدهد و در دل مشكلات میرود و این خیلی جذاب است. قبلا ما فقط در تئاتر این كار را انجام میدادیم. اینجا باید از سیاستگذاران تلویزیونی تشكر كرد كه هم به لحاظ امنیت مالی و هم از نظر تنوع فیلمنامهها شرایط خوبی در تلویزیون فراهم شده؛ آنقدر كه اهالی سینما هم در تلویزیون حضور پیدا كردهاند. تلویزیون در این 10سال اخیر رشد خیلی خوبی داشته.
فكر میكنید اگر این شرایط در تلویزیون زودتر رشد میكرد، برای بازیگری شما اتفاق بهتری میافتاد؟
نمیدانم ولی اگر من نرگس را بازی نمیكردم، هنوز باید نقش 4 و 5 را ایفا میكردم. خیلیها به من سفارش میكنند كه این حرف را نزن اما من به آن معتقدم. من 15 سال كار كردم تا امروز در حد خودم دیده شوم. تعداد زیادی از بازیگران درجه یك تئاتر متاسفانه هنوز جذب دنیای تصویر نشدهاند. ما چهرههای غیربازیگر زیادی را در تلویزیون میبینیم كه فرصت خودی نشان دادن پیدا كردهاند اما این فرصتها از بچههای تئاتر دریغ میشود. در نتیجه من موفقیتم را مربوط به استعدادم نمیدانم؛ به دلیل شرایطی میدانم كه از بالا (یعنی از طرف خداوند) ایجاد شده.
البته اتفاق خوبی كه در این سه، چهار سال اخیر افتاده، این است كه كارگردانهای تلویزیونی، تئاتر میبینند و حتی برای نقشهای 2 و 3 از تئاتریها استفاده میكنند. این اتفاق خیلی خجستهای است و اگر دقت كرده باشید، تعداد زیادی از بچههای همنسل من را درتلویزیون میبینید. جوانتر كه بودم - یعنی زمان خانه شماره 13، حدود 13سال پیش - به این موضوع فكر میكردم كه قرار است در تلویزیون پول بگیرم و در تئاتر كار كنم و به همین انگیزه در تلویزیون فعالیت میكردم.
یعنی اساس فكرتان برای بازیگری در تلویزیون این مسئله بود؟
دقیقا، اساس فكرم همین بود چون خیلی خالصانه تئاتر را دوست داشتم و فكر میكردم هنر فقط در تئاتر خلاصه میشود اما تلویزیون برای من منبع درآمد بود ولی بعدها از زمان سریال «بیگانهای میان ما» (احمد امینی) كه توسط بهرام عظیمپور به آقای امینی معرفی شدم، نظرم تغییر كرد. به عبارتی از زمانی كه از تئاتر قهر كردم، اتفاقات خوب تلویزیونیای برایم افتاد كه از همین سریال بیگانهای میان ما شروع شد و بعد از آن هم كه نرگس و... و البته مطمئنم كه بخشی از آن مربوط به تقدیر است.
فكر نمیكنید به خاطر همین تفكر، زمان دیده شدنتان در تلویزیون طولانی شد؟ از سال 72 كه وارد بازیگری شدید تا همین امسال كه با فیلم «قصه پریا» به سینما آمدید.
من بازیگری را عاشقانه دوست دارم چون بخشی از هویتم است و اگر در آن روزگار با توجه به همان استعداد اندكی هم كه داشتم، مورد استقبال قرارمیگرفتم، دچار سرخوردگی نمیشدم. اگر در تئاتر این اتفاق نیفتاد و من همیشه شوق بازیگری داشتم به این خاطر بود كه به اندازه قد و قامتم بازی میكردم نه فقط به این دلیل كه با كارگردانان بزرگی مثل دكتر رفیعی، آقای بیضایی و داوود میرباقری كار كردم بلكه در كنار جوانانی مثل محسن علیخانی، شبنم طلوعی و... هم بودهام.
اما این شاید برای این است كه ستاره اسكندری به خاطر بازیهای خوبش مطرح شده نه چیزهای دیگر.
من برای بازیگری مثل دیگر شغلها یك حرمتی قائل هستم. تو نمیتوانی با دوربین دیجیتال هزار تا عكس بگیری و فقط دو تای آن خوب شود، باید به عنوان عكاس، نور، لنز و دوربین را خوب بشناسی، همه هنرها به این شكل است.
امروز به من میگویند كه صورت دلنشینی هم داری و من فكر میكنم مربوط به آرامش درونی است كه من این سالها به آن رسیدهام. البته همین الان هم وقتی با دوستان همصنف خودم صحبت میكنم میگویند تو آمدی و خودت را حرام كردی و یك چیزهایی را در نظر نمیگیری.
نظرات شما عزیزان: